محل تبلیغات شما

My Memento ♥



دوباره سلام.
با حسابِ امروز، ۷۵ روزه که خونه نرفتم و تو خوابگاه موندم (به دلایل مختلف مثل تهدید استاد به حذف درس!). دلم برای خونه تنگ شده، هرچند که اینو جلوی بقیه به زبون نمیارم. اکثرا یه بار حداقل خونشون رفتن بجز من.
این یه سالی که توی این دانشگاه گذشت، چیزای زیادی رو برام روشن کرد. همیشه اینطوری فکر میکردم که دانشگاه، مقیاس کوچیک اما دقیقی از جامعه ی خودمونه. جالبه که هرچی جلوتر پیش میرم، بیشتر به این حرفِ خودم باور پیدا میکنم.
تیتر رو نوشتم "اسیر جریانات قومیتی"، چون خیلی دلم از این جماعت نژاد پرست پره . خیلی هاتون این واژه رو فقط در حد همین فضای مجازی شناختین، ولی من ۸ ماهه که دارم هر روز لمسش میکنم.
تو شهر گنبد کاووس هستم. شاید خیلیاتون ندونید کجاست. یه شهر ترکمن نشین در استان گلستان که خیلی هم جای غریبی هست. در قرن ۲۱ هستیم، دنیای شادی که توی ذهنم داشتم، خیلی از مسائل رو برای من حل کرده بود، اما اینجا، با کسایی رو به رو شدم که تو عصر حجر زندگی میکنن.
گناه من بین این مردم ترکمن، اینه که از یه دختر ترکمن خوشم اومده و حالا، گاه و بی گاه، تهدید به اتفاقات و بلایای خاص میشم.
تا حدی باید روشن شده باشه که چه چیزی منو ۷۵ روزه نگهداشته. تنها دلخوشی من تو این شهر همین دختری هست که از روز اول مهرش به دلم افتاد. طوری که حتی نمیدونم چجوری برگردم!
برگردیم به مسئله اصلی، که میشه ترکمن یا تورکمن ها. که دختراشون نمیتونن با یه پسر غیر ترکمن (به قول خودشون فارس!) ازدواج کنن. نه اینکه جاهای دیگه اینطوری نباشه ، چرا ، هست بدترم هست. مثلا من اگه تو تبریز یا اردبیل عاشق یه دختر ترک میشدم ممکن بود الان بجای تایپ، سینه ی قربستون داشتم به حال خودم و این جماعت گریه میکردم :)))))
ولی این بی مهری هاشون، جاش رو قلب ادم میمونه. هیچ دعایی نمیشه براشون کرد جز اینکه یک روزی اونا هم جای من باشن، تا درک کنن و بفهمن چی میکشم و چه بلایی به سرم میارن. نفرین نیست، اگه هم نفرین باشه، خودتون این شکلی درستش کردین. ایکاش وضعیتی بود که این حرفِ من مثل دعای خیر برای شما اثر میکرد. ولی خودتون اینجا رو به جهنم تبدیل کردین. کرد، لر، ترک، ترکمن و گیلک، همه مثل همیم. فرق مون تو چی هست؟ اینکه بر حسب شانس، یکی تو شهر A به دنیا اومده و یکی تو یه شهر B؟ فکر میکنین خیلی خاص شدین و سطح تون بالاتره؟ ایکاش از دیدگاه سوم به خودتون و کاراتون نگاه میکردین. اون موقع میدیدین که چقدر کوته فکر و عقب مونده دیده میشین. شاید خودتون خجالتتون میگرفت.
نمیدونم چند نفر این متن رو درک میکنن، چند نفر میفهمن چی دارم میگم، ولی اگه شما هم جزو قومیتی هستین، یا حتی مذهب خاصی هستین، یک لحظه فکر کنین ببینین ایا رفتاری که با بقیه میکنید، برای خودتون هم می پسندین که یکی بیاد و باهاتون انجام بده ؟  اگه می پسندین که هیچ ،  ولی اگه اینطور نیست، یکم بیشتر فکر کنین، یکم از بالا به قضایا نگاه کنین. جایی که به دنیا اومدیم ،  مذهبی که برامون انتخاب کردن، اسمی که برامون گذاشتن، اینا چیزی نبوده که خودمون تو انتخابش دخیل بوده باشیم، برامون انتخاب کردن. چرا باید به چیزی که خودمون توش نقشی نداشتیم تعصب بی جا به خرج بدیم؟!







بههههههههه سلام به همگی
انقدر اینجا خالیه که خودمم میترسم توش قدم بذارم !
دانشجو شدن هم عالمی دارد به خدا! اونقدر بیکاری که وقت کم میاری کاری انجام بدی!
روزا زود میگذرن ، زود شب میشه زود صبح میشه. خوب میگذره گاهی وقتا.
نگاه میکنم به 4 سال قبل ، همیشه تابستونش تو مدرسه بودیم! به اسم طرح های کنکور و پیش خوانی و جلو افتادن درس ، چه پول ها که از ما نگرفتن. قرار بود بعد نتایج کنکور ، هرکی دانشگاه دولتی قبول شد بهش هدیه ( سکه بهار آزادی ! او مای گاد ! ) بدن ، ولی دقیقا همون سال مدیر مدرسه عوض شد و کلا همه چیز رفت رو هوا :)) شانس ما بود ، شایدم از اول نمیخواستن بدن! مدیر عوض شد . معاون و ناظم که عوض نشدن ! بهونه همیشه هست خلاصه.

آقا من نشستم این دو ماه که گذشت از تابستون رو فکر کردم ، دوستای تو دانشگاه رو واقعا نمیشه دوست حساب کرد! دختر و پسر همکلاسی سخت با هم میسازن. نمیدونم دلیلش چیه. تو کشور های دیگه هم که نبودیم ببینیم اونجا هم اینطوری هست یا نه! فیلم ها رو هم که نمیشه باور کرد. هرچند تو همون فیلماشون هم زیاد روابط شون خوب نیست :)) نمیدونم شاید کلاس ما اینطوریه. خیلی بلا نسبت شما دوست عزیزی که داری میخونی، " عن " هستن! واقعا میگم! پشت همه بچه ها حرف هست. هیشکی در ظاهر کاری نکرده ، ولی حرف زیاد جابجا میشه! که خب همینا باعث میشه روابط همکلاسی ها هم خراب بشه. در ظاهر سلام و احوال پرسی میکنن ولی در باطن میگن " وای فلانی رو دیدی ؟ فکر میکنه خبر ندارم فلان کار رو کرده ! " . واقعا زشته این اتفاقات. مثلا 4 سال قراره تو یه کلاس باشیم!
واقعا قابل مقایسه نیست. دخترا رو نمیدونم ، ولی دوستی های پسرا حداقل دوامش بیشتره! 
شاید اگه یکم بگذره بیشتر به هم عادت کنیم. ولی من که چشمم آب نمیخوره از دست اینا !



هیچ وقت معنیه صلحو نفهمیدم ، بهترین روزهایه زندگیمو جنگیدم
پدرم هم جنگید تا صدایه صلحو شنید 
گریه کرد اما تسلیم نشد

آشتی رو هیچ کس یادم نداد اونقدر که هر کیو دوست داشتم
تویه قهرو دوری از دست دادم
از دست دادم

اونقد خودم رو تشیع کردم مُردنم حالیم نشد
اونقدر که هر کیو دوست دارم رهسپار میکنم

میدونم بیمارم بیمارم بیمارم 
میدونم بیمارم بیمارم بیمارم



لینک دانلود: کیفیت 320



بیدارمُ هر شب برات ترانه میشه حسم
پاییزم از اینجا بره، تموم نمیشه قصه ـم
من عاشقت موندم اگه، یادت نمونده اسمم
عیبی نداره خوبِ من، یلدات مبارک عشقم


امشب توی آغوشِ کی، طولانیه خنده هات
کی میتونه نگاه کنه، خودشو توی چشمات
من که یه عمره بعد تو
یلدا شده شبامو
عکسات تو آغوش منو
اشک توی چشمامو


ایکاش که یلدا با خودش تو رو برام بیاره
بیشتر از هر شب دلِ من غمگین و بی قراره
حافظ نمیخونه برام فالی بجز جدایی
یلدات مبارک عشق من، امشب کجایی؟


امشب توی آغوشِ کی، طولانیه خنده هات
کی میتونه نگاه کنه، خودشو توی چشمات
من که یه عمره بعد تو
یلدا شده شبامو
عکسات تو آغوش منو
اشک توی چشمامو

یلدا تون مبارک 



یه شبهایی هست که به اوج بی ثباتی خودم میرسم. کاملا متزل!
این شب از اون شب هاست
زندگی دانشجویی هم عالمی داره. با افراد جدید اشنا میشی. با فرهنگ بقیه قومیت ها آشنا میشی. 
تو خوابگاه زندگی کردن خیلی عجیبه. حداقل برای من اینطوریه. منی که سال از خونه بیرون نمیومدم، الان دارم دور از خانواده زندگی میکنم
اوایل فکر میکردم این دوری برام سخت میشه. ولی الان برگشتن به خونه برام سخته! اگه پدر مادرم دل تنگ من نمیشدن هیچ وقت برنمیگشتم.
واقعا چی فکر میکردیم، چی شد!
چی فکر میکردیم: دوری از خانواده سخته فشار میاره به ادم. نمیتونی تحمل کنی. نمیتونی به جای جدید عادت کنی. ممکنه معتاد بشی، از درس عقب بیوفتی، درس مشروط بشی، عاشق بشی به کصافط کاری سوق پیدا کنی.
چی شد: فقط نمیخوای برگردی
دو ماه و 15 روز گذشته و امروز 16 آذر،  روز دانشجو هست. 10 روز دیگه هم تولد یکی از هم کلاسی هام هست.
تو تلگرام یه گروه زده بودیم با همکلاسی ها که تا همین چند روز پیش برام خیلی اهمیت داشت.
ولی الان کاملا برام بی اهمیت شده.چرا؟ چون مثل تمامی محفل های دوستانه به سمت لودگی رفت
جوک های مسخره و حرفای مسخره
انگار از یه جایی به بعد، مردم دیگه هیچ حرف جدیدی ندارن، شروع میکنن به کپی کردن حرف های دیگران، و از اون حالت صمیمی خارج میشن چون دیگه خودشون نیستن، چون اون حرفا از دهن خودشون بیرون نمیاد.
حتی این گروه هم به قومیت های مختلف تقسیم شده.
چرا هرکی فکر میکنه از بقیه بالاتره؟ فاز عن به خودشون میگیرن که نشون بدن با بقیه فرق دارن؟ زرنگ ترن؟ برترن؟ بردارین این نقاب مسخره رو. همه مون مثل هم هستیم چرا نمیخواین باور کنین؟
دوستی ها باید در حد یه سلام کردن بمونه. نه بیشتر نه کمتر.
گروه اول 25 نفره بود که در اخر به 12 رسید! اون 13 نفر کار درست رو انجام دادن همون اول
خوبی اشنا شدن با قومیت های جدید همینه! میفهمی همیشه اختلاف هست و انگار راهی نیست که بتونی باهاشون کنار بیای. حتی اگه راه رو هم بدونن، بازم بخاطر حس برتری شون، نمیخوان مشکلی حل کنن.
اگه این جامعه کوچیک رو با کشورمون مقایسه کنیم، میفهمیم این اختلاف تو کل کشور به همین شکل هست.

دو ماه از ترم نگذشته که نصف بچه های کلاس عاشق شدن و نصف دیگشون شکست عشقی خوردن
این همه  عحله برای چی؟ عاشق اولین کسی شدین که بعد مادرتون دیدین؟ یه جواب سلام دادن باعث شده عاشق بشین؟ دلتونو میسوزونین برای یه حس ساده که چی بشه
دلم نمیخواد با مردم باشم. میخوام فقط برم کلاس و برگردم خوابگاه. دلم برای رفقای دبیرستانیم تنگ شده جایی که هم شهری های خودم دور برم بودن، نه اینجا. رفقای دانشگاه به درد جرز لا دیوار میخورن. بحث دختر هم که پیش بیاد رفاقت فراموش میشه
حتی دانشگاه هم چند دسته شده. اونایی که کرد هستن بقیه رو ادم حساب نمیکنن، اونایی که مازندرانی هستن بقیه رو ادم حساب نمیکنن و
میخوام فرار کنم از ادما

امروز هم خوابت رو دیدم
خودت نبودی البته
ولی اسمت بود
صدای خنده‌های دست‌جمعی بود.
خوبه که خودت نبودی البته
چرا؟ چند سال دیگه باید بگذره که تموم بشن؟ من که دیگه حتی چهره‌ت هم یادم نمیاد.

- - - -

عروسی دوستم نزدیکه و من برای بدست آوردن پول بیشتر دست به ریسک هیجان‌انگیزی زدم که با پیگیری‌های خودم به نتیجه رسید و حس میکنم تو این مسیر یه نیرویی هوامو داشت. حالا اسمش رو "خدا" بذاریم یا "نیروی طبیعت" یا هرچیزی، ولی بود باهام. خیالم کمی راحت‌تر شد با انجامش و الان پول بیشتری برای پس‌انداز دارم.
پس از خرید کت و شلوار، تمرکز بر روی خرید دسته PS و دو عدد رم هشت گیگ هست. به زودی اینا هم جور میشن.

- - - -

متاسفانه سایتی که ازش قالب خریدم که از قالب های قدیمی‌ش پشتیبانی نمیکنه برای همین به‌کل خراب شد. منم مجبور شدم یه قالب دیگه انتخاب کنم. متاسفانه اولین قالبی که داشتم کدش پاک شده، واسه همین یه قالب ساده دیگه پیدا کردم و ازش تا حدی راضی‌ام. هرچی ساده‌تر بهتر.

خیلی یهویی دلم خواست یه دسته PS4 توی زندگیم داشته باشم. این زندگی یه کنسول نسل جدید به من بدهکاره
حساب کردم دیدم اگه حقوق این ماه و ماه بعد رو جمع بکنم میتونم یه دسته با تمامی مخلفاتش بخرم، ولی متاسفانه عروسی دوستم نزدیکه و باید برای کادوی عروسیش پول جمع بکنم. اخه کی تو این شرایط ازدواج میکنه مرد مومن؟! نه کارت مشخصه نه سربازیت، خداوندگار خا.یه داران هستی! و اینم بگم که خیلی ازت بدم میاد. به شدت تو نرو هستی و ازت متنفرم. اصن کی.رم دهنت مرتیکه ک* کش! کاش اون روز بهت بیشتر میریدم! پشیمونم چرا جلو خودمو گرفتم و به یه تخریب شخصیتی ساده بسنده کردم.
ولی دسته PS4 خیلی گرونه؛ نامردیه درواقع. 600 هزار تومن؟! خود کنسول تا 4 سال پیش 1.300 بود، بعد الان یه دسته شده 600؟! خاک بر سر این زندگی.

--
 تو این ماه این دومین باریه که خوابت رو میبینم؛ به حدی واقعیه که نمی‌تونم تشخیص بدم. تو خوابمم مثل بیداریم هزارتا سوال ازت دارم، هزارتا سوال بی جواب! به طرز عحیبی وقتی می‌بینمت آرومم، با اینکه نباید باشم. باید ناراحت باشم از دستت، ولی بجاش دلم برات می‌سوزه تو خواب.
تو این 4 سال انقدر با اتوبوس رفت و آمد کردم که همش کابوس غرق شدن اتوبوس توی آب رو می‌بینم! از این کی.ری تر هم میشه یعنی؟ یه سری کابوس ها دست از سرم برنداشتن، مثل کابوس امتحان که از دبیرستان باهام بود، حالا هم کابوس امتحانه، هم تصادفه، هم تو! و بدتر از همه تو! کاش تموم بشی

---

تنها خبر خوب این چند روز اینه که مدت پروژه تا دو هفته دیگه تمدید شد. بدیش اینه که اصلا نمیدونم باید چیکار کنم! لعنت به پروژه های آخر ترم.

----
تیتر رو که نوشتم یاد آهنگ هیچکس افتادم؛ دستاشو مشت کرده. از نظر روحی توان اینو ندارم که یه بار دیگه گوش کنمش. ما که گفتیم یه روز خوب نمیاد آقای لشکری.
داد میزنه، کی این جنایتو از یاد میبره؟



چند وقتیه همش حرف و شعر اون کشاورز طبسی که به حجتی گفت میاد تو ذهنم:

یک عدد گوجه فرنگی تو مملکتتون شده هفتصد تومن. گوش میکنی یا نه.
روزگار از هر روز بدتر می‌بینم
این جهان را پر از خوف و خطر می‌بینم
دختران را همه جنگ است
پسران را به بدخواه پدر میبینم
 
خودتون میدونید و مملکتتون. خداحافظ.»

اون شعر درواقع بخشی از غزل حافظ بود بدین شرح:

این چه شوریست که در دور قمر می‌بینم
همه آفاق پر از فتنه و شر می‌بینم

هر کسی روز بهی می‌طلبد از ایام
علت آنست که هر روز بتر می‌بینم

ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است
قوت دانا همه از خون جگر می‌بینم

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق "زرین" همه بر گردن "خر" می‌بینم

دختران را همه در جنگ و جدل
پسران را همه بدخواه پدر می‌بینم

هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد
هیچ شفقت نه پدر را به پسر می‌بینم

پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن
که من این پند به از گنج و گهر می‌بینم »

چند شب پیش کنسولگری ایران رو تو نجف آتیش زدن، بعد امشب هم دوباره آتیش زدن. احتمالا خواستن مغز پخت شه! ولی میخوام بگم اوج تنفر از بیرون در این حده، از داخل هم در این حد و حتی بیشتره، ا هم که میدونن جایی ندارن برای رفتن، همه مون رو هم که شده می کشن، ولی جاشون رو تو این کشور محکم می کنن. کاش شرایط انقدر برامون سخت نمیشد که حتی رفتن از این کشور هم تبدیل به رویا و خیالِ دست نیافتنی بشه!

رییس جمهور میاد میگه من خودم صبح دیدم بنزین گرون شده»
خب عزیز من مشکل دقیقا همینه. توی گوساله فکر میکنی اینجا طویله هست که از مملکت خودت خبر نداری؟ منِ شهروند ساعت 12 شب فهمیدم بعد توی گوسفند صبح فهمیدی؟
روز اول همه شبکه ها کلیپ مصاحبه ت پخش میشد که ستاد تشکیل میدیم چیزی گرون نشه»
بعد که قیمت اجناس گرون شد یکی از وزرا گفت قاعدتا نباید گرون میشد، که شد»
فقط منم وقتی دارم اینا رو مرور میکنم کله‌م کی.ری میشه یا بقیه هم همینطورن؟
ما نمیدونستیم گرون میشه؟ بله میدونستیم.
میدونی مردم برای چی اعتراض کردن؟ چون میدونستن گرون میشه.
میدونی کی گوسفنده؟ بله ما گوسفندیم که اجازه میدیم شما هنوز هم باشین اینجا و به ریش ما بخندین.

چی ریختن تو این آب شهر که انقدر بی غیرت و بی شدیم؟
من خودم ندارم، مثلا اگه تظاهرات بشه نمیرم، خونه میمونم تا شماها پیروز بشین و منم به نام خودم ثبت میکنم این پیروزی رو
پسر من خیلی بی ام، اونقدری که حتی الان که دارم اینا رو می نویسم دستام میلرزه و ریدم به خودم اصن

متاسفانه مشکلاتی که تو رابطه به وجود میاد عمیقا کسشر و بی اهمیت هستن
تو چرا اول زنگ نزدی
تو چرا اول سلام نکردی
تو چرا اول فلان گوه رو نخوردی و مجبورم کردی من اول فلان گوه رو بخورم و با اینکارو باعث شدی حس کنم آویزون تو هستم
و امثالهم
تو اگه ناراضی هستی میتونی خودت یه قدم برداری و تمامی این مسائل رو با اولین نفر بودنت حل کنی
ولی بجاش همش چشمت به اینه که ببینی نفر مقابلت کی اول انجام میده، انگار که ازت چیزی کم میشه!
این بحثا نهایتا واسه یکی دو ماه اول رابطه جایز هست، نه وقتی که چند سال میگذره! یعنی اصلا اون رابطه چطوری چند سال دوام اورده وقتی هنوز سطح دغدغه هاش انقدر ه؟


آدم این اخبار صدا و سیما و مخصوصا بیست و سی رو می بینه دوست داره بالا بیاره روش همشون! های لعنتی! چطور روت میشه اون خبر رو بخونی؟
چطور روت میشه اون گزارش ها رو ضبط کنی؟ میری جلو بانک از هرکی رد میشه می پرسی " آیا شما با آتش زدن بانک موافقی؟" نه کس کش موافق نیستن، ولی مردم چطور اعتراض کنن که شماها گوش تون باز بشه؟ فقط یاد گرفتین مثل طوطی تکرار میکنین " اعتراضات باید در آرامش صورت بگیره " ! در آرامش هم اعتراض کردن ولی شما ها یا پلیس ضد شورش رو با باتوم آوردین بالا سر مردم یا بهشون آب پاشیدین یا گاز اشک آور انداختین وسط جمعیت! شماها صلح طلبی میفهمین؟ آرامش می فهمین؟

1- سلنا گومز خیلی خوشگله :( اعصابم بهم میریزه این بشر رو می بینم اصلا! مگه میشه یه نفر انقدر جذاب؟! انقدر پرفکت؟! افسردگیشم خاصه لعنتی
از موزیک ویدئوی naturally این کراش به وجود اومد و تا امروز ذره‌ای از این حس کم نشده که نشده که نشده .

2- از وقتی با اکانت فیکم فعالیت میکنم، دایرکتی دارم پر از " سلام. خوبی؟"/" سلام جوجو"/"اموجی قلب" و سایر موارد. چقدر بدبختیم ما پسرا واقعا. ادم انقدر هول؟ کسی میبینه یه دختر از این کارا بکنه؟ اخه این چه حرکتیه. حالا جدا از بد بودنش، این چجور نحوه‌ی شروع مکالمه هست!؟ چرا حتی بلد نیستین حرف بزنین؟ خاک بر سر گوساله تون کنن! هرچی هم که جواب بدن بهتون باور میکنید! از پیام سوم شروع میکنید به "عزیزم" گفتن و از پیام هفتم ابراز علاقه و دوستت دارم و عاشقتم! اخه عنتر، تو مگه دیدیش؟ مگه میشناسیش؟
آدم پیر میشه به قرآن. یه کلاس نهضت سواد آموزی هم باید براشون برگزار کرد.


ژانر: درام | جنایی
راتن تومیتو: 90/100
منتقدین: 82/100
میانگین رای: 8.1/10
محصول کشور: کره جنوبی
سال اکران: 2003
کارگردان: Bong Joon-ho

و حالا میرسیم به فیلمی که من خیلی خوشم اومد از کارگردان مورد علاقه‌م که این روزها بخاطر فیلم Parasite دوباره سر زبون‌ها افتاده. "خاطراتِ قتل" همون فیلمی هست که شما نیاز دارید تا ببینید. فیلمی که همه چیز در اون رعایت شده و هیچ کم و کاستی‌ای رو درش حس نمیکنید. اگه قرار به داشتن سبک باشه، من ترجیح میدم آثار آقای " بُنگ جون-هو" رو ببینم تا آقای "جیا ژانگ-که"، چون این سبکی هست که تو رو با خودش به حرکت در میاره و تا آخرین لحظه تشنه نگه میداره. "خاطراتِ قتل" فیلمی هست به شدت تلخ ولی زیبا. این کارگردان بسیار کار درست هست، واسه همین اسمش رو هم توی برچسب‌ها میذارم چون قراره حداقل 3 فیلمِ خوبِ دیگه ازش معرفی کنم برای دیدن.
جدیدا سایت‌های دانلود اکثرا خراب شدن ولی شما با سرچ کردن اسم فیلم‌ها تو گوگل میتونید بالاخره پیدا کنید لینک دانلود رو. تو پست مربوط به فیلم "خاکستر خالص‌ترین سفید است" سایتِ مووی سیتی رو معرفی کردم برای دانلود. جدیدا با سایت هیوا موویز هم آشنا شدم که حس میکنم هستن و از هویت و اسم و قالب سایت تاینی موویز دارن به نفع خودشون استفاده میکنن. چون حتی خودشون رو به اسم هیوا موویز (تاینی موویز سابق) معرفی کردن! ولی خب شما دانلود و استفاده کنید به هر حال، چون هیوا موویز آرشیو خیلی خوبی داره و چی از این بهتر؟

یکم به قالب سایت نگاه کردم و بعد با خودم گفتم ظاهرش قدیمی شده. برم یه قالب جدید بخرم براش. رفتم سرچ کردم دیدم قیمت‌ها از 30 تومن شروع میشه.
الان که نگاه میکنم انصافا قالبِ خیلی حرفه‌ای و تکی هست :))
سال 92 این قالب رو 4 هزار تومن خریدم :))) الان شده 32 هزار تومن !
اشکال نداره. همین قشنگه :دی

پ.ن: همونطور که دیدید قالب عوض شد! ناگهان یادم اومد که وقتی این قالب رو خریدم، یه قالب اشانتیون هم همراهش بود! و من کد اون قالب رو تو سایت ذخیره کرده بودم و همونطور که مشاهده کردید الان قالب جدیده و الله الله! برنمیتابم :***

ژانر: درام | اکشن
راتن تومیتو: 94/100
منتقدین: 85/100
میانگین رای: 7.1/10
محصول کشور: چین - ژاپن - فرانسه
سال اکران: 2013
کارگردان: Jia Zhangke

این فیلم رو هم به پیشنهاد استاد عزیزمون آقای فرحبخش نگاه کردم. حقیقتا تجربه‌ای که بعد از تماشای فیلم Ash is Purest White در من مونده بود بسیار منفی بود، برای همین دوست داشتم بفهمم استادمون چی تو این کارگردان دیده که انقدر فیلم‌هاش رو معرفی میکنه. بعد از تماشای این فیلم فهمیدم که کلا سبک کارگردان طوری هست که انگار داری مستند نگاه میکنی. بازی های بی‌روح و بی‌حس از مهم‌ترین ویژگی‌های این کارگردان و بازیگرانش هست. اما این فیلم بسیار بسیار متفاوت تر از Ash is Purest white هست. ضرب آهنگ فیلم از همون ابتدا سریع و بی رحمه. طوری که همون اول متوجه میشی با یه فیلم آروم و ملایم طرف نیستی. خشونتِ موجود در فیلم راضی کنندس، از این جهت که بیننده رو عقده‌ای نمیکنه که "چرا فلان شخصیت رو نکشت و بهش رحم کرد و ". چند داستان مجزا در فیلم روایت میشن. شاید اگه در انتها همه‌ی داستان ها به نحوی به هم مرتبط میشدن، جذابیت فیلم رو دو چندان میکرد، چون پتانسیل همچین چیزی رو داشت. این فیلم کمی نظر من رو نسبت به آقای "جیا ژانگ-که" عوض کرد اما درمورد همسرش نه! ایشون کماکان یه بازیگر درجه 3 هستن که هرجایی پیدا میشه. واقعا که این روابط چه میکنه! اما همچنان تماشای این فیلم هم منو نکرد. برای همین یه فیلم دیگه هم نگاه کردم که اون رو در پست بعدی معرفی میکنم.

خاکستر خالص ترین سفید است

ژانر: درام | عاشقانه
راتن تومیتو: 99/100
منتقدین: 85/100
میانگین رای: 7/10 IMDb
محصول کشور: چین - فرانسه
سال اکران: 20
کارگردان: Jia Zhangke

با سلام. از اونجایی که من علاقه‌ای که "ادامه‌ی مطلب" ندارم، سعی میکنم کوتاه و کامل همینجا هرچی هست بنویسم. این فیلم رو به پیشنهاد استاد عزیزمون آقای فرحبخش دانلود و تماشا کردم. همونطور که نمرات فیلم رو هم مشاهده می‌کنید، نوید یه فیلم خیلی خاص و قشنگ رو میده. ولی بذارید همین اول شما رو خلاص کنم، فیلمِ بسیار خسته کننده و پر ایرادی هست. طبق نظر شخصی خودم، مهم ترین نکته‌ی همچین داستانی، روابطِ بین اشخاص هست که شدیدا ضعیف کار شده. طوری که شما حس نمیکنی شخصیت مرد و زن داخل فیلم، اصلا نسبتی با هم داشته باشن. چه برسه به اینکه احساسی بین شون جریان داشته باشه. خانومِ "ژائو تائو" که از قضا همسرِ کارگردان هم هستن، وظیفه دارن بارِ شدیدا احساسیِ فیلم رو به دوش بکشن که متاسفانه ریدن. تنها دلیلی که میتونم برای بازی ایشون به عنوان شخصیت اصلی این فیلم (و فیلم های متعدد قبلی این کارگردان) پیدا کنم، اینه که ایشون همسر کارگردان هستن. وگرنه هیچ استعدادی در ایشون دیده نمیشه. آقای "جیا ژانگ-که" کارنامه‌ی پر افتخاری در کارگردانی دارن و هرکدوم از فیلم‌های ایشون در جنشواره‌ی "کن" شدیدا مورد استقبال واقع شده، ولی من آدمی نیستم که این چیزا چشمم رو بگیره و رو قضاوتم خیلی تاثیر بذاره. مخصوصا فیلمی که بد باشه.
عزیزانی که دوست دارن نقد کاملی از این اثر بخونن، میتونن به این لینک مراجعه کنن. این نقد خیلی به دیدگاه من نزدیک هست.
برای دانلود این فیلم هم میتونید به سایت مووی سیتی مراجعه کنید.

الان یادم اومد اون اوایل که وبلاگ زده بودم و خیلی پیگیرانه فیلم معرفی میکردم، یه دختره آی دی لاین خودش رو برام فرستاده بود تا بهش اونجا بهترین فیلما رو معرفی کنم!
بعد منم خجالت میکشیدم بهش پیام بدم :|
ولی از یه سمتی هم خیلی شوق داشتم که همچین اتفاقی افتاده! واسه همین فقط یادمه یه بار بهش پیام دادم و بعدش دیگه هیچ :)))
حتی بلد نبودم سر صحبت رو باز کنم. الانم بلد نیستم البته.

کلا من خوشم نمیاد فیلمای مورد علاقم رو به کسی بدم. چون بعد اینکه رابطه ام با اون شخص خراب بشه فقط به این فکر میکنم که حیف اون فیلمایی که من دوست داشتم و تو دیدی!» چندین بار هم زخم خوردم از این اتفاق!
تنها دلیلی که اینجا می نوشتم این بود که میدونستم کسی نمیخونه :))
حتی اگه بخونه هم بخاطر حرف من که نمیره دانلود کنه
منم فقط میگفتم چون از نوشتن و تعریف کردن خوشم میومد.
یه گوشه پوسترش رو بذارم
تگ های درست براش بنویسم
اسم ها رو درست تلفظ کنم
واقعا چی شد که اینا برام از چیزای دیگه با ارزش تر شدن؟

تمام شد.
امیدوارم دیگه دلم برای رابطه داشتن تنگ نشه.
واقعا سخته، اعصاب پولادین می‌خواد.
بطور کلی تو ایران وارد رابطه شدن یعنی قراره یکی رو با تمام عقده‌ها و کمبودهاش خراب کنی روی سر خودت که هزارتا آرزو و عقده و کمبود داری. ما هنوز طعم هیچ چیز رو نتونستیم بچشیم و همه‌شون رو از طرف مقابل‌مون انتظار داریم.
رابطه داشتن سخته
شاید تا حدی هم غیر ممکن
به دردسرهاش نمی‌ارزه.
البته اینا واسه وقتی هست که طرف مقابل درکی نداشته باشه و نتونه تو رو بفهمه؛ تو این حالت فقط میشه قوز بالا قوز.
ولی اگه درک متقابل وجود داشته باشه، میشه امیدوار بود به آینده.
در غیر این صورت کار بیهوده‌ایه.
یه سری از دوستامو میشناسم که تو رابطه هستن ولی دارن بخاطر درک نشدن عذاب می‌کشن. از طرفی دلشون نمیاد از رابطه دل بکنن چون با خودشون میگن "بالاخره که چی؟ نمیخوای ازدواج کنی مگه؟"، از طرفی هم مدام دارن سختی میکشن این وسط.
یعنی چی این حرف؟ برای چی باید ازدواج کنی وقتی اونی که باید بهت آرامش بده، سوهان روحه؟
یه جمله‌ای تو لایو تتلو بعد از حذف شدن اکانتش بود که می‌گفت "پدر من، مادر من، تو گوه خوردی منو تو کشوری به دنیا آوردی که خوانندگی توش جرمه؛ شاید بچه‌ت میخواست خواننده شه"
این جمله شکست منو!
چرا باید ازدواج کرد؟
چرا باید بچه آورد؟ چرا باید این عمل به شدت خودخواهانه رو انجام داد؟ آیا اون بچه خودش دلش میخواد تو این دنیا باشه؟ خودت تو این دنیا هستی و هر روز زمین و زمان رو نفرین میکنی! مثل خر تو گل موندی و "دوست داری" بچه بیاری یو فاکینگ پیس اف شت؟
خلاصه اینکه آقا رابطه داشتن تو این وضع و اوضاع بدرد نمیخوره. ما همه مریض روانی هستیم و نه کسی میتونه ما رو تحمل کنه و نه کسی رو میتونیم تحمل کنیم؛ چون با کوله‌باری از عقده وارد رابطه میشیم.

یادتونه اردیبهشت یه پست زدم نوشتم تموم شد و فلان؟ متاسفانه با خواهش های مکرر اون شخص و سوختن دل من، تموم نشد. ولی الان دیگه قول میدم تموم شد :))) به خدای احد و واحد که رستگار شدم.
چقدر بد که اینطوری تموم شه. یه طرف رابطه بدونه چه اشتباهاتی کرده، بدونه که یک سال اذیتت کرده، بازم ازت یه شانس دوباره بخواد، ولی تو دیگه هیچ، مطلقا هیییییچ حسی نداشته باشی بهش! حس عاشقی رو در من کشت!
نسبت بهش تیک عصبی گرفته بودم حتی! صدای نفس کشیدنش رو (که شبیه خرناس بود!!!) از پشت تلفن می‌شنیدم.
یا اون حالت تصنعی خواب آلود کردن صدا که وقتی ساختگیه به شدت تخ*می و کی*ریه !!!
صداش! اسمش وقتی روی گوشیم میومد! از همش متنفر بودم! وقتی میدیدم فشار خونم میرفت بالا! چقدر جای تاسف داره این حس
چیکار کردی با من اخه پفیوز؟ دو سال پیش خودم عاشقت شدم و بهت پیشنهاد دادم، یه کاری کردی الان خودم میگم غلط کردم حالم ازت بهم میخوره!
وقت رفتن می‌شود با بغض می‌گویی نرو؟ اخه چاقال! مگه میشه یکی رو انقدر از عشق و دوستی و رابطه متنفر کرد؟
گه توش
تهایی لاتی‌تره (با لهجه کُردی).
ولی خب رابطه خوبی نبود. من دیگه دلم با موندن نبود. درواقع چیزی برای موندن وجود نداشت
هردو این زندگی رو سوزوندیم ، هردو از این خیالمون تخته
تو رو شاید یه روز بخشیدم ، ولی بخشیدن خودم سخته
همه‌چی داشتیم و بد بودیم ، فکر کردیم این یه تضمینه
همه‌چیرو به باد دادیم رفت ، همه‌چی داشتن بدیش اینه

آخرین جستجو ها

مقاله های روانشناسی و تفکر امیدوارانه بلاگ گو | وبلاگ ساز | ساخت وبلاگ | ابزار وبلاگ | قالب وبلاگ دبیرستان دخترانه نرجس ناغان Harry's game انسان فردا Jalkapallo pelipaidat 2016/17|lasten jalkapallo pelipaidat فروش دامنه های رتبه دار سایت و چت روم دانلود سریال ترکی gravabsatil باران